روانشناس

صفحه شخصی جناب احمد رضا محمدگلی

روانشناس

صفحه شخصی جناب احمد رضا محمدگلی

۸ مطلب توسط «احمدرضا محمد گلی» ثبت شده است

نفر اول : خدا لباس سفید دارد و صورتش نور داره .

مهربون هست و همه رو دوست داره

 

نفر دوم : خدا لباسش سبز رنگه و قد بلندی دارد 

 

نفر سوم : خدا رنگ لباسش زرد است و دوست دارد برایش نماز بخوانیم 

 

نفر چهارم : خدا تو اسمونا و خیلی دور است 

 

براساس نظریه روان‌شناسی «ژان پیاژه» کودکان 2 تا 6 ساله از جهت شناخت در دوره پیش عملیاتی قرار دارند. از ویژگی‌های تفکر در این دوره می‌توان به خودمحور بودن کودکان و تمرکزگرایی آنان اشاره کرد. خودمحوری یعنی این که کودک فقط از دریچه چشم خود و براساس مقدار توانایی‌های خود به پدیده های جهان نگاه می‌کند و نمی‌تواند به دیدگاه‌های دیگران توجه کند. تمرکزگرایی به این معناست که کودک فقط می تواند به یک جنبه از پدیده‌ها توجه کند که ممکن است آن جنبه مورد توجه، بُعد مهمی از پدیده‌ها نباشد و بعد با این شناخت آن را به بقیه موارد تعمیم دهد. ازاین‌رو، کودک در این دوره به بخش محدودی از یک مسئله توجه می‌کند. کودکی که در این مرحله از تفکر قرار دارد، درباره مجردات هم این‌چنین می‌اندیشد. مثلاً درباره مفهوم خدا، کودک وی را موجودی مادی و حتی به صورت یک انسان تصور می‌کند. بنابراین، برای خدا دست و پا و سر و صورت قائل است. هم‌چنین برایش خانه‌ای تصور می‌کند که همان بهشت است و از آن‌جا به کارهای ما نگاه می‌کند و مواظب ماست یا از بهشت به زمین می‌آید تا کارهای ما را درست کند، یا بهشت را باغ بزرگی می‌داند که انواع وسایل بازی و خوراکی دارد و می‌توان در آنجا بازی کرد و خوش‌حال شد یا درباره جهنم، آن را جایی می داند که آتش بسیاری دارد یا درباره شیطان، او را آدم زشتی تصور می‌کند که روی سرش شاخ دارد. البته باید یادآور شد که کودک این موضوع‌ها را براساس گفته‌ها و شنیده‌ها تصور می‌کند.
روان‌شناس دیگری به نام گلدمن، این دوره را تفکر مذهبی شهودی می نامد، دوره‌ای که شناخت و تفکر در قالب تجارب و محسوسات حبس شده و محدودیت دارد.
کودک تا زمانی که به مدرسه برود، تغییرات متعدد و شگفت‌انگیزی دارد. درباره او تنها نکته مورد اطمینان این است که بذر ایمان در سال‌های نخست زندگی کاشته می‌شود.
ایمان در دوره کودکی

 

زمانی که کودک به مدرسه می‌رود و یا به قول پیاژه، وارد دوره عملیات عینی می‌شود که حدود 7 تا 11 سالگی است، رفته‌رفته توان غلبه بر محدودیت‌های فکری دوره قبل را پیدا می‌کند. مثلاً می تواند از چند بُعد به پدیده‌ها بنگرد و هم‌چنین از حالت خودمحوری‌اش کاسته می‌شود.
وی سعی می‌کند از طریق توجیهات فیزیکی، پدیده‌ها را توضیح دهد. بنابراین، کودکان دبستانی می‌کوشند خدا را به عنوان یک انسان فرض کنند، یک انسان خارق‌العاده و اعجاب برانگیز. توجیه‌های آنها گاهی مادی و خام و گاه فوق مادی است. مثلاً گاهی خدا را مریی و قابل رؤیت و به شکل آتش و نور و گاه نامریی می‌پندارند و این مسئله نشان می‌دهد که کودک میان مرحله تفکر شهودی و عینی معلق است. به اعتقاد گلدمن، این اندیشه تا نه سالگی ادامه دارد، ولی از نه تا سیزده سالگی، دیدگاه کودک درباره خدا از حالت یک انسان فوق‌العاده به موجودی فوق طبیعی تغییر می‌یابد. گلدمن این مرحله را به طور کلی، تفکر مذهبی ـ عینی می‌خواند.
با رسیدن فرزندتان به سن ورود به مدرسه، متوجه می‌شوید وارد مرحله جدیدی از زندگی خود شده است. او با کودکان هم‌سن و سال خود دیدار دارد و دوستان جدیدی می‌یابد. در این دوره، آموزگاران دیگری نیز وارد زندگی او و همانند والدین، به الگوی آموزشی وی بدل می‌شوند و می‌فهمید دیگر تنها معلم و الگوی او نیستید. به مرور که دنیای کودک بزرگ‌تر می‌شود، ایمان او نیز توسعه می‌یابد. زندگی معنوی او که تاکنون درباره خودش بوده، اکنون دنیای بزرگ‌تری را در بر می‌گیرد. او بهتر از گذشته می‌تواند به جایگاهی پی ببرد که به عنوان یک فرد در خانواده، مدرسه و جمع دوستان خود دارد.
قدرت بیان او به مهارت‌های جدید وی در زمینه خواندن و نوشتن اضافه می‌شود. این توانایی‌ها به او کمک می‌کند تا بتواند تجارب و درک خود را برای دیگران توضیح دهد. بین پنج تا ده سالگی، کودکان می‌آموزند که به تدریج منطقی‌تر فکرکنند و انسجام فکری آنها افزایش می‌یابد. در این دوره، ابتدا کودک باورهای ساده را می‌آموزد، آن‌گاه بینش وسیع‌تری می‌یابد.
در پی توسعه ایمان در کودک، ویژگی‌های شخصیتی زیر شکل می‌گیرد و آشکار می‌شود:
( کودکان در این دوره، قادر به درک و پذیرش داستان‌ها و باورهای مذهبی هستند.
به دست آوردن قوه درک و فهم داستان‌ها، مرحله مهمی در رشد کودکان به شمار می‌آید. کودک در این سن می‌تواند باورهایش را با ساختن نمادهای خوبی و بدی بیان کند؛ نمادهایی که از داستان‌ها آموخته است. او قادر به درک حقایق ساده مذهبی است و می‌تواند در مراسم مذهبی شرکت و حتی تا حدودی معنی این مراسم را درک کند. در این دوره کودکان قادرند درباره خود و دیگران صحبت کنند. نوشتن انشا و داستان، سبب می‌شود کودک قدرت ابراز عقیده خود را پرورش و توانایی درک معنویات را در خود افزایش دهد. مناسب‌ترین داستان‌ها برای این منظور، داستان‌های ساده و دارای پیام روشن است، زیرا کودکان ظاهر داستان‌ها را درک می‌کنند و به خوبی معانی عمیق آنها را نمی‌فهمند.

کودکان این گروه سنی را در مراسم مذهبی انفرادی و جمعی شرکت دهید. منظور و هدف اعمال مذهبی را به طور منطقی برای آنها توضیح دهید. کودکان در این دوره، تا حدودی توانایی درک آنها را دارند. هم‌چنین راه و روش درست انجام تکالیف مذهبی را به آنها آموزش بدهید. آموزش مبانی اعتقادی مذهبتان را می‌توانید در این دوره آغاز کنید. معمولاً کتاب‌های آموزشی مناسب با سن بچه‌ها در بازار یافت می‌شود.
( کودکانی که در این سن قرار دارند، بهتر از گذشته می‌توانند به دیدگاه دیگران پی ببرند.
این توانایی سبب می‌شود این سن جزو بهترین دوره‌ها برای آموزش احترام گذاشتن به دیگران و احساس همدردی با افراد دردمند و رنجور باشد. این توانایی بیشتر به صورت عشق و علاقه به عدالت و انصاف در کودکان ظاهر می‌شود. وقتی با آنها منصفانه، صادقانه و عادلانه رفتار کنید، بسیار شادمان می‌شوند. عدالت در ذهن آنها بخشی از جهان طبیعت است و مثل یک درخت یا اتومبیل یا باران، عینیت و واقعیت دارد. آنها تصور می‌کنند بی‌عدالتی و بی‌انصافی، به معنای زیر پا گذاشتن قانون جهان است. عدالت‌خواهی ممکن است سبب سرسختی و ایجاد حس حق به جانب بودن در کودکان شود، ولی این احساس هنگامی که با آموزش «رعایت حقوق دیگران» آمیخته شود، به اساسی برای رشد اخلاقی کودکان در آینده بدل می‌شود. این کودکان، خدا را موجود عادلی می‌دانند که اگر کاری را برای رضای او انجام دهند، خدا نیز جبران خواهد کرد.
( خدا، موجودی انسان‌گونه تلقی می‌شود
کودک ممکن است خدا را بالاتر از هر چیزی بداند و این نشان تحول‌یافتگی کودک نسبت به دوره قبلی است، ولی ممکن است او را به صورت انسان نیز تصور کند. او ممکن است خدا را شخصی تصور کند که دست و پا دارد و می‌تواند راه برود و سخن بگوید. حتی ممکن است در خیال خود خداوند را در خانه‌ای ببیند که مهمانانی دارد و در وقت مقرر غذا می‌خورد یا می‌خوابد.
کودک، خدا را دارای احساساتی چون خوش‌حالی و ناراحتی، خشم و آرامش تصور می‌کند. این تصورات، خدا را برای کودک واقعی‌تر ساخته و سبب می‌شود بتواند راحت‌تر با او پیوند برقرار کند. درک کودک پنج ساله تا ده ساله، پذیرش خاصی نسبت به این تصویرها دارد. تصور هر یک از پدیده‌ها و موجودها، به آنها کمک می‌کند تا بتواند دریافت‌های خود را درباره خدا به زبان بیاورند. در واقع کودکان با گفتن جملاتی مثل «من فکر می‌کنم خدا نور است، زیرا...»، سعی دارند برترین و زیباترین صفاتی را که تاکنون درک کرده‌اند، به خداوند نسبت دهند. باید مراقب باشید این تصورات به تدریج موضوع پرستش او قرار نگیرند و سبب انحراف معنوی و شرک نشود.
( کودکان در این سن، تصاویری ساده و سطحی از اعتقادات دینی دارند.
هنگامی که کودکتان می‌گوید: «خدا سرپرست و ولی ماست»، او خدا را شبیه پدر و مادر خود می‌داند و همه توانایی‌ها و حتی ناتوانایی‌های والدین خود را نیز به خدا تسرّی می‌دهد. به بیانی دیگر، اعتقادات دینی برای کودکان در ساده‌ترین شکل و مفهوم آن معنا می‌یابد. ویژگی ساده گزینی آنها سبب می‌شود تا مستعد پی‌ریزی یک سلسله اصول اعتقادی شوند تا راهنمای تفکر آنها در سنین بالاتر شود. بی‌گمان زمانی فرامی‌رسد که باورهای ساده و بنیادین خود را نقد می‌کند و به درک و دریافت‌های عمیق‌تری می‌رسد.
9 تا 12 ساله‌ها: می‌توانند با عبور از تصور فوق انسانی به فوق طبیعی به این نتایج برسند: خدا همه جا هست و در عین حال در مکان مشخصی نیز حضور دارد.
پژوهشی در این زمینه با عنوان «چگونگی پاسخ‌گویی کودکان 3 تا 13 سال تهران به سؤالاتی درباره مفهوم خدا» در سال 1369، توسط دکتر عزت‌الله نادری و خانم نراقی انجام شده که چکیده‌ای از آن در پی می‌آید.
3 تا 6 ساله‌ها: در پاسخ به پرسش‌های طرح شده درباره خدا، شکل، مکان و ویژگی‌های او از نظر درک و بیان این مفاهیم ناتوان هستند. تصور خام مادی و انسان‌گونه آنان از خدا را می‌توان در پاسخ‌ها دریافت. شمار قابل توجهی ادعا کرده‌اند که خدا را می‌توان دید و بیشتر کسانی که این ادعا را رد کرده‌اند، دلایل خود را دوری آنها از خدا و اینکه خدا در آسمان‌هاست، بیان داشته‌اند که این دلایل نشان‌دهنده قابل رؤیت بودن خدا نزد آنان است. وقتی از آنان پرسیده شد آیا با دوربین قوی می‌توان خدا را دید، بیش از نیمی از آنان پاسخ مثبت داده‌اند و بقیه نیز دلایل خود را در نداشتن دوربین یا بالاتر بودن خدا دانسته‌اند. پاسخ‌های کودکان به این پرسش، نشان‌دهنده قابل رؤیت بودن خداست. نود درصد آنان به این سؤال که آیا خدا همه جا هست، پاسخ مثبت داده‌اند، ولی به این سؤال که آیا در جاهای خاص نیز هست، شصت درصد پاسخ منفی یا نمی‌دانم، داده‌اند. این نشان‌دهنده ناتوانی و نداشتن ثبات ذهنی، در این دوره سنّی است.

6 تا 9 ساله‌ها: پاسخ‌ها نمی‌دانم کودکان 6 تا 9 سال، نسبت به کودکان 3 تا 6 سال کمتر است، ولی پاسخ‌های این دوره سنّی نیز ناتوانی آنان را در درک مفاهیم انتزاعی مانند خدا روشن می‌سازد و حکایت از تصور مادی آنان از خدا دارد. البته این تصور در حال ظریف‌تر و نامریی شدن و به صورت شعله آتش یا نور در آمدن است. هنوز آثار اعتقاد به قابل رؤیت بودن خداوند در میان آنها وجود دارد و تشبیه به انسان در پاسخ‌های آنان هم‌چنان به چشم می‌آید ولی به صورت انسانی و با وجودی فوق‌العاده از نور است. 87 درصد کودکان معتقدند خدا همه جا هست، ولی 54 درصد آنان وجود خدا را در جاهای خاص رد کرده‌اند که این نشان‌دهنده توانایی آنان است.
9 تا 13ساله‌ها: پاسخ‌های این دوره سنّی از نظر کمی و کیفی، نسبت به دوره سنّی پایین‌تر، متفاوت است و نشان‌دهنده آغاز توانمندی ذهنی آنان برای درک مفهوم انتزاعی خداست. 68 درصد آنان به آفریننده بودن، خالق بودن یا صفات برجسته خداوند اشاره داشته‌اند؛ این دلیل فهم واقعی آنان از این معانی نیست. هیچ کودکی در هیچ یک از سه سؤال مربوط به رؤیت خداوند، ادعا نکرده که می‌توان خدا را با چشم یا هر وسیله مادی دیگری دید. بیشتر آنان به این که خداوند همه جا یا جاهای خاص هست، اعتراف کرده‌اند که نشانه افزایش توانایی ذهنی آنها، برای درک مفهوم انتزاعی خدا و حل چیزهایی است در مراحل پیشین مشکل به نظر می‌رسید، ولی نمی‌توان از عناصر تفکر عینی و آثار نارسایی‌هایی در تفکر غافل ماند که مانع عبور کامل آنان به سوی تفکر انتزاعی می‌شود. تعداد کمی از کودکان، خدا را به چیزهایی مانند نور، گازی بی‌رنگ، ابر و فرشته تشبیه می‌کنند و می‌کوشند تصویری از خدا به صورت خورشید،‌ شعله‌ای آتشین و امواج نور ارائه دهند.
تصور کودک از مفهوم قداست خداوند

 

کودک پیش دبستانی بر این باور است که خداوند دارای ویژگی‌های فیزیکی با قدرتی سحرآمیز است که در برابر اعمال بد و ناپسند خشمگین می‌شود و تنبیه می‌کند. با این حال بیشتر کودکان خدا را دوست خود می‌دانند.
در سال‌های نخست دبستان تا حدود دوازده سالگی، ترس پیشین کاهش می‌یابد و به گونه‌ای دیگر بدل می‌شود که مربوط به قدرت فوق‌العاده خداوند است و می‌تواند در دنیای ما به صورت معجزات یا واقعه دیگری ظهور یابد. او در گذشته برای بازدید مخلوقات به زمین می‌آمد، ولی اکنون در بهشت زندگی می‌کند و آن مسایل اتفاق نمی‌افتد.
بعد از دوازده سالگی، تصورات غیرفیزیکی و روحانی از خداوند پدید می‌آید. ترس از خدا به جهت قدرت فراگیر او نسبت به همه چیز و همه کس، جایگزین گونه‌های پیشین ترس می‌شود که سرآغاز ورود به سطح بالاتر تفکر است. این اطلاعات براساس پژوهشی که گلدمن، یکی از روان‌شناسان نامی کودک در این زمینه داشت، به دست آمد.
از آنجا که مفهوم قداست در نظر کودکان با مفهوم وجودی با اعمال پیش‌بینی‌ناپذیر و تهدیدآمیز تبیین می‌شود و ترس کودکانه آنان را از چنین وجودی می‌توان دریافت،‌ پرسش اول گلدمن از کودکانی که درباره خدا پاسخ‌ می‌دادند، این بود که «چرا حضرت موسی ترسید به سوی خدا نگاه کند؟» تا بدین وسیله تصور کودکان از علت ترس حضرت موسی(ع) از خداوند، به عنوان موجودی مقدس روشن شود که این در حقیقت بازتاب احساس آنهاست. در مجموع آنچه در پاسخ‌ها مطرح شده، با برداشت کودکان از مفهوم خدا و ارتباط او با دنیای فیزیکی مطابقت دارد.
برای کودکان پیش‌دبستانی، ترس از خدا به عنوان فردی قدرت‌مند که اعمالش پیش‌بینی‌ناپذیر است، مطرح است. او دارای ویژگی‌های فیزیکی با قدرتی سحر‌آمیز است که در برابر اعمال ناپسند، خشمگین می‌شود و تنبیه می‌کند. با وجود این، بیشتر کودکان خدا را دوست خود می‌دانند.
درباره عبادت، اطمینان به وجود دوستانه و محبوب خداوند باید برای کودکان بیشتر و گسترده‌تر باشد. شخصیت پیامبران ما را در ایجاد این اطمینان کمک می‌کند. بدین‌گونه که آنان به عنوان انسان‌هایی که خداوند برای کمک و هدایت ما فرستاده است، معرفی می‌شوند.
کودکان سال‌های نخستین دبستان، بر اساس علایق انسان‌‌انگاری، خدا را به عنوان بشری فوق‌العاده تصور می‌کنند، ولی برخلاف دوره پیشین، اعمال الهی از نظر آنان پیش‌بینی‌ناپذیر و بی‌دلیل نیست. آن ترس گذشته کاهش می‌یابد و به گونه‌ای دیگری از ترس مبدل می‌شود که مربوط به قدرت سحرآمیز خداوند بوده و می‌تواند در دنیای ما به صورت معجزات یا واقعه‌ دیگری ظهور یابد. او در گذشته‌ها برای بازدید مخلوقات خود به زمین می‌آمد، ولی اکنون در بهشت زندگی می‌کند و دیگر آن مسائل اتفاق نمی‌افتد. احساس گناه نسبت به برخی اشتباه‌های خاص، به ترس از خدا مربوط است و از این رهگذر، خدا به عنوان یک تنبیه‌کننده به چشم می‌آید که سرانجام روزی خدا انسان را بازخواست می‌کند.

تا حدود 12 سالگی، همان برداشت‌های دینی درباره تقدس ادامه می‌یابد و در این زمان است که تصورات فیزیکی به تدریج جای خود را به عقاید غیرفیزیکی و روحانی می‌دهد. ترس از خدا، به جهت قدرت فراگیر او نسبت به همه چیز و همه کس، جایگزین گونه‌های پیشین ترس می‌شود که این سرآغاز ورود به مرحله‌ای بالاتر است.
سؤال دیگری که برای روشن‌تر شدن مفهوم قداست پرسیده شد،‌ این بود: « چرا زمینی که حضرت موسی(ع) روی آن ایستاد، مقدس بود؟»
کودکان تا هشت سال، در پاسخ‌های خود دچار سردرگمی و آشفتگی می‌شدند که ناشی از توجه آنان به طبیعت زمین و تقیّد به معانی تحت‌اللفظی است. آن زمین مقدس است، زیرا در آن گل و سبزه روییده است. برخی نیز بیان داشته‌اند که مقدس بودن آن به دلیل تماس با خداست که این حالت مقدس نیز از طریق تماس فیزیکی قابل انتقال است.
گروه دیگری که در محدوده سن 8 تا 12 سال قرار دارند، تقدس یک مکان را به دلیل حضور خدا می‌دانند که این مسئله بیشتر با توجیه‌ای فیزیکی همراه است و گاهی نیز مکانی به دلیل رخ دادن معجزه مقدس می‌شود.
از حدود 12 سالگی به بعد، این توضیح‌ها قالبی غیر فیزیکی و روحانی پیدا می‌کند. این حضور خداست که مایه تقدس اشیا یا مکان‌ها می‌شود، بدون آنکه این حضور و ارتباط، صورتی فیزیکی داشته باشد. بنابراین، در مجموع می‌توان به این نتیجه رسید که درک نسبتاً درست و واقع‌بینانه از داستان‌های دینی، پس از دوازده سالگی صورت می‌گیرد و پیش از آن درک چنین مفاهیمی، همراه با مشکلات و نارسایی‌های فراوان است.
تصور کودک از مفهوم علاقه خداوند به انسان

 

تا حدود ده سالگی، کودکان این مسأله را نمی‌پذیرند که محبت خداوند شامل هر انسانی می‌شود، چون محال است خداوند آدم‌های بد را دوست داشته باشد. آنان می‌پندارند که خدا می‌تواند نسبت به بندگان خود عدالت را اجرا نکند؛ زیرا او هر چیزی را که بخواهد، انجام می‌دهد.
بعد از این سن، 75 درصد کودکان، نه تنها به محبت همگانی الهی معتقدند، بلکه عذاب‌شدگان را نیز مشمول محبت می‌دانند. برای نمونه، معتقدند خداوند قوم فرعون را در دریا غرق کرد، ولی درباره آنها متأسف نیز بود.
کودکان در پایان سال دوم و آغاز سال سوم راهنمایی بر این باورند که خداوند نسبت به همه انسان‌ها محبت دارد و مجازات هم در صورت لزوم، براساس درجه گناه تعیین می‌شود. در نظر این گروه خدا همیشه عادل است.
برداشت کودکان از مفهوم دعا و راز و نیاز با خدا

 

نیایش کودکان، بر اساس محتوا عبارتند از:
الف) نوع دوستانه که شامل خانواده، خویشان، دوستان، دیگران، حتی حیوانات خانگی و ... می‌شود.
ب) شخصی که به‌خاطر سپاس‌گزاری از خدا، رفتار پسندیده‌تر، بخشش‌های مادی و خواسته‌های مربوط به مدرسه و کارهای شخصی را انجام می‌دهد.
ج) دعاهایی برای پیشگیری از خطرهای فیزیکی دنیا و شفای بیماران می‌کند.
د) دعاهایی که در قالب یک مجموعه محفوظات تکرار می‌شود و شامل دعاها و عبادات وارد شده در دین و نیز نیایش‌هایی است که در مدرسه خوانده می‌شود.
کودکان هنگامی که مشغول دعا و مناجات با خداوند هستند، برداشت‌هایی متناسب با دنیای شناختی خود دارند و بر اساس سنین مختلف، درباره خدایی که با او حرف می‌زنند، تصورات گوناگونی دارند که این تصورات را برمی‌شماریم:
تا 9 سالگی: در نیایش و عبادات، خدا ویژگی‌های انسان فیزیکی را دارد. هنگامی که کودک سرگرم دعاست، خدا را به صورت فیزیکی در آن محل حاضر می‌داند یا اینکه می‌پندارد خداوند در بالای سر او، در بهشت، با وسایل مادی به کلام و خواسته‌های آنان گوش می‌دهد. این کودکان تصور می‌کنند دعاهای آنها به صورتی کاملاً سحرآمیز و سریع مستجاب می‌شود و اگر این طور نباشد، علت آن در مسایل اخلاقی کودکان است.
10 تا 12 سالگی: بیشتر دعاهای نوع دوستانه مشاهده می‌شود. دعاهای نوع سوم نیز زمینه طرح بیشتری می‌یابد. مفهوم خدا در عبادات، از صورت انسانی به صورت فوق بشری و طبیعی تغییر می‌یابد و کمی بعد، در دوره نزدیک به بلوغ، تصور فیزیکی خدا جای خود را به تصوراتی با روحانیت بیشتر می‌دهد.
12 سالگی به بعد: ادعیه نوع دوستانه در این سن و نیز دوره بلوغ به اوج خود می‌رسد. دعاهای شخصی نیز بیشتر متوجه تعالی رفتار می‌شود و مسئله اقرار و درخواست بخشش فزونی می‌یابد. این گروه معتقدند خدا با آگاهی به مصلحت بندگان، دعاهای غیر ضروری، غیر صادقانه و به دور از اعتقاد و نامناسب آنان را برآورده نمی‌کند.
برداشت کودکان از کتاب خدا

 

خردسالان تا 9 سالگی: اهمیت کتاب الهی، در نظر خردسالان بیشتر متوجه ظاهر فیزیکی آن، مانند اندازه، رنگ، نوع چاپ و استفاده بسیار از آن است که از دیگر کتاب‌ها متمایز می‌شود.

9 سالگی تا 12 سالگی: کتاب دین به عنوان کتابی بسیار قدیمی، تنها کتاب صحیح یا کتابی است که ما مطالبی را درباره خدا و پیامبر از آن می‌آموزیم.
12 تا 15 سالگی: کتابی سودمند در زندگی است که به ما می‌گوید چه کاری را باید انجام داد و چه کاری را نباید انجام داد و نسبت به دیگر کتاب‌ها از حجت بیشتری برخوردار و معارف دین افزون‌تری در آن بیان شده است.
15 سالگی به بعد: این کتاب به منزله منبع اساسی دین که از وحی گرفته شده است، معرفی و بر اهمیت معنوی و روحانی آن توجه می‌شود.
وظایف ما در برابر برداشت‌های خام کودکان

 

پس از آشنایی اجمالی با برداشت‌های خردسالان و کودکان درباره مفاهیم دینی، به ویژه مفهوم خداوند، این سؤال مطرح می‌شود که وظیفه ما در برابر این برداشت‌ها چیست؟ آیا می‌توانیم کودک را به خاطر این برداشت سرزنش کنیم؟ آیا باید مانع او از بیان برداشت‌هایش شویم یا اینکه وظایف دیگری بر عهده ماست؟
هر چند پاسخ این پرسش در مجموع مطالب این مقاله گنجانده شده، ولی در یک نگاه باید گفت که ما در برابر این برداشت‌های کودکانه، سه وظیفه عمده داریم:
1. آگاه شدن از برداشت‌ها با مطالعه کتاب‌ها و مقاله‌هایی که در این زمینه نوشته شده یا بهره‌ بردن از نظر کارشناسان و حضور در نشست‌های مشاوره مذهبی؛
2. کشف مفهوم‌های ناقص و نادرست موجود در ذهن کودکان؛
3. تلاش برای زدودن آنها.
مهم‌ترین کار این است که تلاش خود را معطوف به نفی اشتباه‌ها و کاستی‌های موجود در این برداشت‌ها کنیم، بدون آنکه برای تصحیح آنها به بحث از مفاهیم انتزاعی و استدلال‌های مشکل متوسل شویم. مفاهیم انتزاعی را باید به زمانی موکول کرد که استعداد لازم برای فهم آنها در کودک پدید آمده باشد. برای نمونه، خردسال شما (3 تا 6 سال) می پرسد: خدا کیست و مثل کیست؟
در پاسخ به او باید پاسخ ها را به انسان‌انگاری او معطوف کرد و گفت: خدا مثل ما نیست. او دست و پا ندارد. او ما را می‌بیند، ولی مثل ما چشم ندارد. او سخن ما را می‌شنود، ولی گوش ندارد. او زندگی می‌کند، ولی نه در خانه‌ای مثل خانه‌های ما و در پاسخ به کودک 6 تا 9 ساله باید به نفی تصور انسانی با نیروهای فوق‌العاده یا شباهت به نور و شعله آتش او تمرکز و آن ذهنیت را برطرف کنیم.
با توجه به اطلاعاتی که درباره تصور کودکان از خدا به دست آمد، لازم است در برخورد با پرسش‌های توحیدی فرزندان‌مان تأملی دیگر داشته باشیم و با استفاده از روش‌های درست، باورهای درستی را در آنها پدید آوریم.

 

منبع : https://rasekhoon.net/article/show/209231/%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%83%D9%88%D8%AF%D9%83%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%AF%D8%A7

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۰ ، ۱۹:۱۶
احمدرضا محمد گلی


فلسفه برایان مگی 

برایان مگی فلسفه دان،نویسنده،پژوهشگر،روزنامه نگاروسیاستمدار بریتانیایی12آوریل1930میلادی درشرق لندن به دنیاآمد.26ژوئیه2019خورشیدی درسن89سالگی درآکسفورد درگذشت.مگی بیش ازآن که شهره به فیلسوفی باشدشهرت خودرا مرهون نقش استثنایی اش درترویج فلسفه برای همگان بود.اوفلسفه رااز گذشته تنگ وتاریک کتابخانه ها، لابه لای خاک گرفته کتاب ها، کلاس‌ های تخصصی دانشگاهی وحلقه بسته فیلسوفان باآن زبان زرگری شان به میان مردم کوچه بازاربردو به زبانی همه فهم درآورد بی آنکه ازاصالت فلسفه بکاهد.بدین سان اون نقش مهمی در آشتی فضای عمومی بافلسفه ایفاکرد.او نه تنها برفهم عمومی انگلیسی زبان هاازفلسفه اثرگذاشت بلکه ازرهگذر ترجمه آثارش ب فضای عمومی بسازبانهای دیگرازجمله فارسی اثرنهاد.او درطول عمرحرفه ای خودنزدیک به30کتاب منتشرکرد.پدراو فردریک لباس فروش فریخته باتحصیلات رسمی اندک بود.اورابطه نزدیکی باپسرش داشت وعشق به موسیقی وتئاتررادر دل اوکاشت.علاقه به موسیقی موجب شد بریان بعدها دوکتاب درباب ریشتارد واگنر موسیقی دان،آهنگساز ورهبرارکسترقرن نوزدهمی آلمانی بنویسد.جای ترجمه فارسی این دوتااثربه فارسی خالی است. مگی همچنین بعنوان منتقدموسیقی درنشریات مطلب می‌نوشت مگی درگفت وگویی بارامین جهانبگلو می‌گوید:اگریک باردیگر بدنیابیایدبجای فلسفه بدنبال موسیقی می رود زیراازنظراو هنرژرف تراز فلسفه است.مگی دردانشگاه آکسفورد تاریخ وفلسفه خواند. دوره دکتری فلسفه را دراین دانشگاه نیمه کاره رهاکردو به دانشگاه ییل رفت.درآنجانیزتنهایکسال فلسفه خواند.اولین اثرمگی مجموعه اشعارش بود که به خرج خودش آنهارا درسال1974از حوزه انتخابی لیسون درشمال شرقی لندن به نمایندگی مجلس بریتانیارسید. اودرآن زمان عضوحزب کارگربود.بعدهاباگرایش حزب کارگربه چپ ازاین حزب جداشد.اوتاسال1983درسمت نمایندگی مجلس باقی ماند. درروزگاری که کسی چون بوریس جانسون ازنمایندگی مجلس عوام بریتانیا به نخست وزیری رسید.فردی که به حزب هاو رفتارهای نسنجیده مشهوراست.تصوراینکه روزگاری نه چندان دورپژوهشگروفلسفه دان برجسته ای چون مگی نماینده مجلس این کشوربوده است گویی نشان ازاین داردکه درغیاب اهل فلسفه سیاست ورزی دربریتانیا چه مایه پس رفت کرده است. مگی همیشه فلسفه کارل پوپرعلاقه داشت. او کتاب کم حجم وخوش خوانی درشرح فلسفه پوپرنوشت.اودرسال های1970و1971در رادیویBBCبه اجرای برنامه ای باعنوان((فلسفه مدرن بریتانیا))پرداخت. دراین برنامه رادیویی اوبابرخی ازفیلسوفان بریتانیایی وآمریکایی درباب فلسفه اخلاق،دین،هنروعلوم اجتماعی به گفت وگوپرداخت.درسال1978مگی برنامه مشابهی این باربرای تلویزیونBBCباعنو((مردان اندیشه))اجراکرد. اودراین برنامه بابرخی ازمتخصصان ناموردرباب فلسفه؛ فیلسوفان برجسته مانند.:راسل،مور،آستین وویتگنشتاین گفت وگوکرد.گیلبرت رایل، پیتراستراسون،برنارد ویلیامزالسدرمک ازجمله فیلسوفان طرازاولی بودندکه طرف گفت وگوی مگی دراین برنامه قرارگرفتند.بخشی ازاین مصاحبه هاهمان موقع درکتابی باعنوان((فلسفه مدرن بریتانیا))ازسوی دانشگاه آکسفوردمنتشرکرد. درسال1977مگی رمانی باعنوان((مواجه بامرگ))منتشر کرد.ازنظرمگی تنهامرگ است که به زندگی انسان می‌تواند معناببخشد.چیزی که همیشه وجود داشته باشدمعنای خودرا ازدست می دهد.مگی ده سال بعددرسال1987مجموعه گفت‌وگوهای تلویزیونی دیگری برای تلویزیونBBCباعنوان((فیلسوفان برزگ))درباره فیلسوفان غربی از افلاطون تا ویتگنشتاین ساخت.او مجموعه گفتگوی هارا درکتابی باهمین عنوان منتشرکرد.اودرسال1983کتاب ((فلسفه شوپنهاور))رامنتشرکرد.این اثرهمزمان یکی ازکتاب های مهم درشناخت فلسفه شوپنهاوربه حساب می آید.درسال2001مگی کتاب مفصل ونقش ونگاری باعنوان((سرگذشت فلسفه))منتشرکرد.این کتاب اثر مقدماتی وخوش خوان درتاریخ فلسفه یونان باستان تافلسفه معاصربود. مگی خیلی زوداز همسر سوئیسی خودجداشدو هیچگاه دیگرازدواج نکرد.حاصل ازدواج اوتنها یک دختربود. جلدسوم وآخرین جلداز خاطرات مگی یکسال پیش ازمرگ اودرسال2018میلادی منتشرشد.اوباوجود تاثیر بزرگی که درترویج فلسفه گذاشت می توان گفت ناکام از دنیارفت.مگی معتقد بودبه مقام نوآوری نرسیده است.او درآخرین مصاحبه عمرخودکه تقریبا یکسال پیش ازمرگش انجام شدمیگوید:پوپرمتفکری نوآوربود،راسل ازخلاقیت بهره داشت،انیشتین بی شک ازچنین خلاقیتی برخورداربود.... من اماباتمام وجوددریافتم که هرگز نمی توانم مثل آنها باشم، هرگز.کاش می‌توانستم.))او که تجربه شکست خورده هم درآهنگسازی داشت راه خودش رابه دین هم بسته می دید.او ندانم انگاربود.درگفتوگویی که تقریبا3دهه پیش رامین جهانبگلوبااوداشته، مگی می‌گوید:من یک ایده آلیست اشراقی هستم ولی فردمذهبی نیستم وبه خداوند جاودانگی وروح اعتقادندارم.اعتقادات مذهبی وجود داشت. این چیزی است که دلم میخواهد.))

 

منبع : کتاب فلسفه برایان مگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۰ ، ۱۸:۴۵
احمدرضا محمد گلی


معرفی و بررسی فیلم فروید

کمتر کسی را می‌توان یافت که به روانشناسی علاقمند باشد اما نام فروید را نشنیده باشد.👌😊

 او نه تنها در مجامع علمی، در میان پزشکان، روانپزشکان، روانکاوان و روانشناسان، بلکه در میان عامه‌ی مردم ، با حداقل تحصیلات دانشگاهی، از هر رشته و گرایشی که باشند نیز شناخته شده است.

داستان زندگی فروید از جایی است که او با پرسشگری و دیدگاه متفاوتش به مسائل حل نشده‌ی پزشکی دوران خود، قدم در مسیر علم می‌گذارد؛ اگرچه به شیوه‌ی خودش.

📺فیلم از  جایی آغاز می‌شود که فروید به عنوان یک دانشجوی پزشکی در حال آموزش دیدن است، بیماری را تحت نظر دارد که مبتلا به «هیستری» است. 

هیستری:
نوعی بیماری با مبنای بدنی نامشخص و علائمی متنوع. پزشکان تقریبا از شناسایی یا درمان این بیماری ناامید شده و پرونده‌ی آن را بسته‌اند اما فروید بر شناخت این بیماری پافشاری می‌کند

پرسش های فروید:

ایا این یک تمارض است؟ چطور می‌شود در تمارض آنقدر عضوی را فلج کرد که درد یک سوزن را احساس نکند؟ این نه یک بیماری بدنی است نه تمارض، نه بدنی در کار است نه رفتاری سطحی برای جلب توجه، چه چیزی این حالت را به وجود آورده است؟ چه «چیز» دیگری می‌تواند باشد؟

کشف «ناخودآگاه» یا «ناهشیار» مهم‌ترین حاصل این پرسش بود.

آشنایی با ادیپ

ادیپ» نامی است که فروید برای این داستان برگزید. ادیپ نام یک شخصیت اسطوره‌ای در یکی از افسانه‌های یونان باستان است؛ پسری که ندانسته پدر خود را می‌کشد و با مادرش ازدواج می‌کند و از او صاحب فرزند می‌شود و پس از اینکه موضوع را می‌فهمد خود را کور می‌کند، مادرش نیز خود را می‌کشد. اما این داستان شوم چگونه وارد ادبیات روانکاوی و موضوع درمان می‌شود؟

فروید معتقد بود این داستان برای همه‌ی انسان‌ها اتفاق می‌افتد؛ در خیالات کودکانه‌ی هر فرزند انسان رویای رسیدن به والد غیرهمجنس، تنها عشق حقیقی یک انسان، وجود دارد. والد همجنس در این میان مانعی است که همواره فرزند را ناکام می‌سازد و فرزند نیز خیال کشتن او و انتقام دارد.

اصل ادیپ» بزرگ‌ترین علت تاختن دانشمندان و صاحب نظران آن زمان به فروید بود. فروید اما همچنان تأکید می‌کند:« برای دانستن حقیقت، مرزی وجود ندارد». بسیاری او را به سبب افکار متهورانه‌اش، منحرف و یاغی خواندند. جالب اینجاست که همانطور که در فیلم نیز مشاهده می‌کنیم، فروید در زندگی شخصی فردی کاملا بهنجار بود؛ تا آخر عمر با همسرش، مارتا، زندگی کرد و صاحب شش فرزند شد و به شدت بر اصول اخلاقی در کار تأکید داشت.

فرویدگام‌هایی بلند و طاقت فرسا در راه شناختن آدمی برداشت و درهای بسیاری بر عمیق‌ترین وجوه آدمی گشود. نورهایی بر انسان تابانیند و ما را به فهمی آنچنان عمیق از خود رساند که تا به امروز کمتر کسی توانسته در جهان علم و در تحول اندیشه‌ی بشر همتای او باشد.


📺👌فیلم رو ببینید زیرا:

تماشای این فیلم برای همه‌ی ما لازم است، چرا که همگی به درک و دریافت لحظاتی از تاریخ تحولمان و زیر و رو شدن فهم ما از خودمان، آنچه ما را شکل می‌دهد و سیر رسیدن به همه‌ی این‌ها، نیاز داریم. کما اینکه در طول تماشای فیلم بیننده بی‌آنکه خود بداند به تطبیق داستان‌ها با خاطرات خود و خودکاوی می‌پردازد و این همراهی لذت و جذبه‌ای انکار ناشدنی و عمیق ایجاد می‌کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۰ ، ۱۳:۵۹
احمدرضا محمد گلی

آنچه در پى مى آید ترجمه دو مقاله از کتاب دائرة المعارف روان شناسى و علم رفتار کورسینى مى باشد. در مقاله اول به روان شناسى دین و در مقاله دوم به نقش دین در سلامت جسم و روان پرداخته شده است. نویسنده مقاله اول G.R. Collins و نویسنده مقاله دوم T. E. Woodsمى باشد. به دلیل ارتباط تنگاتنگ این دو موضوع، هر دو در یک مقاله درج شده اند.
الف.مذهب وروان شناسى2
چرا برخى از مردم داراى اعتقادات عمیقاً مذهبى هستند، در حالى که عده اى دیگر هیچ اعتقادى به خدا ندارند و هیچ گاه در مراسم مذهبى شرکت نمى کنند؟ چرا برخى از مردم پیرو کلیساى پرسبیترى (Presbyterian) هستند، در حالى که برخى دیگر، پیرو کلیساى اسقفى3، پنتکاستل Pentecostal))، کاتولیک، یا بودایى مى باشند؟ به چه دلیل، بعضى از معتقدان داراى تجارب هیجانى مذهبى سطح بالایى اند، در حالى که برخى دیگر مذهب را به عنوان یک «عادت ملال آور» تلقّى مى کنند؟ چرا عده اى از مردم با کمک گرفتن از عقاید مذهبى شان تسلّى مى یابند و مورد حمایت قرار مى گیرند، در حالى که عده اى دیگر در احساس گناه و خود سرزنشگرى4 شدید فرو رفته اند؟ مذهب چه نقشى در سلامت روان، روان درمانگرى، پالایش ارزش ه5 و رفتار افراد ایفا مى کند؟
این ها برخى از موضوعات جالب براى روان شناسانى هستند که درباره مذهب مطالعه مى کنند. با آن که بسیارى تلاش کرده اند «روان شناسى دین»6 را تعریف کنند، اما شاید تعریف روبرت اچ. تاولس (Robert H. Thouless)، استاد دانشگاه کمبریج، بهتر از بقیه تعاریف ارائه شده باشد. او در کتاب مقدّمه اى بر روان شناسى دین7مى نویسد: «مطالعه روان شناختى مذهب در جستوجوى آن است که با به کار بردن اصول روان شناختى به دست آمده از مطالعه رفتار غیرمرتبط با مذهب، رفتار مذهبى را بشناسد.» در این رشته، روش هاى روان شناختى نه تنها به منظور مطالعه رفتار مذهبى، بلکه همچنین براى مطالعه نگرش ها، ارزش ها و تجارب افرادى که به وجود و تأثیر خدا یا دیگر نیروهاى معنوى معتقدند، مورد استفاده قرار مى گیرد. هرچند روان شناسى دین در بعضى مواقع، پدیده هاى فراروان شناختى8 را مورد بررسى قرار مى دهد، با این حال، روان شناسى دین بیشتر بر اَشکال سنّتى تر تجربه دینى، مانند دعا، روى آوردن به دین، تجارب عرفانى، عبادت و شرکت در انجمن ها و مراسم مذهبى، تأکید مى کند. روان شناسى دین، همچنین موضوعات مشاوره اى را مورد بررسى قرار مى دهد، اما بیشتر با درک و فهم رفتار یا تجربه مذهبى سر و کار دارد و به ندرت به مشاوره مذهبى و دیگر رویاوردهاى مذهبى به درمانگرى مى پردازد.
از لحاظ تاریخى، روان شناسى دین در اوایل این قرن (قرن بیستم) با شور و اشتیاق فراوان آغاز گردید و در طول پنجاه سال پس از تولد رفتارگرایى، تقریباً خاموش گردید، و اخیراً به عنوان یک رشته پژوهشى موجّه و قابل احترام براى روان شناسان، مجدداً ظهور کرده است. بخش 36 انجمن روان شناسى امریک9یک گروه جالب توجه براى «روان شناسانى است که به موضوعات دینى علاقه مند مى باشند.» در کمتر از ده سال، این بخش به سرعت رشد و توسعه یافته است، به گونه اى که تعداد روزافزونى از روان شناسان توجه خود را به شناخت رفتار و تفکر مذهبى معطوف کرده اند.
هرچند فروید دین را یک «توهّم»،10 «روان آزردگى جهانى»11 و «مخدّر»12 توصیف مى کند که امید دارد انسان ها بر آن غلبه کنند (آینده یک توهّم)، با این وجود، وى علاقه شدیدى به رفتار مذهبى داشت و مقالات متعدد و سه کتاب مهم درباره این موضوع نگاشته است. در اوایل ظهور جنبش «روان تحلیل گرى»،13 یونگ ( Jung,C.G)، آدلر (Adler, A)و دیگران، به مطالعه مذهب، اغلب از یک چشم انداز کمتر انتقادى و بیشتر تأکیدکننده ارزش روان شناختى عقاید کلامى ادامه دادند.
در ایالات متحده امریکا، مطالعه مذهب، یک شاخه مهم از روان شناسى عمومى اولیه شمرده مى شد. براى مثال، جى استنلى هال ( G. StanlyHall)، یک مربّى برجسته، سردمدار روان شناسى کودک و اولین رئیس «انجمن روان شناسى امریک» مى باشد. او با هوشیارى، روش هاى علمى را براى مطالعه دین به کار برد، مجله روان شناسى مذهبى14 را پایه گذارى کرد، و در سال 1917 کتابى تحت عنوان عیسى مسیح در پرتو روان شناسى15منتشر نمود. کار مشهورتر و بسیار مؤثرتر، سخنرانى هاى ویلیام جیمز (William James) در گیفورد (Gifford) است. این مجموعه سخنرانى در سال 1902 در قالب کتابى تحت عنوان گونه هاى تجربه مذهبى چاپ و منتشر شد. کتاب جیمز احتمالا تنها بررسى روان شناختى سنّتى مذهب مى باشد.
با ظهور رفتارگرایى، روان شناسى دین، به عنوان یک حوزه تحقیق براى روان شناسان، به سرعت افول کرد. رفتارگرایى با منطق ساده و جذّاب خود، روان شناسى را از مطالعه موضوعات پیچیده اى مانند تأثیر عقاید، رشد و تحوّل معیارهاى اخلاقى و دلایل درگیر شدن افراد در رفتار مذهبى، منحرف نمود. تنها تعداد اندکى از نویسندگان روان شناسى (از جمله آلپورت "Allport, G.W"، آش "Asch"، مورر"Mowrer"، میل "Meehl"، مازلو "Maslow,A"، فروم"Fromm,E"، منینگر "Menninger") کتاب ها یا مقاله هایى درباره رفتار مذهبى نگاشتند. این امر این رشته را تا نو پدیدآیى اخیر آن به عنوان یک رشته فرعى مهم روان شناسى زنده نگه داشت.
هر تلاشى براى تقسیم روان شناسى دین به حوزه هاى کوچک تر مورد علاقه، بدون تردید، کارى سلیقه اى است. با این وجود، ما مى توانیم نتیجه بگیریم که روان شناسانى که در این رشته فعالیت مى کنند به موضوعات گوناگونى مى پردازند; از قبیل روش شناسى،16خاستگاه هاى روان شناختى دین، رشد و تحوّل مذهبى، تجربه دینى، پویایى هاى رفتار مذهبى، دین و رفتار اجتماعى، تلاش هایى که براى ادغام روان شناسى والهیّات با یکدیگر انجام مى گیرند، و نظریه هاى روان شناختى دین.

برخى از زمینه هاى مورد علاقه
1. روش شناسى
پیچیدگى رفتار و تجربه مذهبى روان شناسان را واداشته است تا از ابزارهاى اندازه گیرى متنوّعى استفاده کنند. این ابزارها شامل تجزیه و تحلیل گزارش ها و درون نگرى هاى17شخصى، مشاهده بالینى، طبیعى و مشارکتى، استفاده از نظرسنجى ها، پرسش نامه ها، و مصاحبه هاى شخصى دقیق; استفاده از اسنادى از قبیل دفتر خاطرات و زندگى نامه شخصى افراد مذهبى، استفاده از آزمون هاى شخصیت، مطالعه اسناد و مدارک مذهبى مانند کتاب مقدّس و به کار بردن فنون آزمایشگاهى مى شوند.18 مطالعه علمى مذهب رو به پیشرفت است، اما این پیشرفت به کندى و به سختى صورت مى گیرد; چون تعریف و سنجش دقیق بسیارى از پدیده هاى مذهبى (مانند «ایمان»، «اعتقاد»، «روى آوردن به دین» و «تعهد») به آسانى ممکن نیست.
2. خاستگاه هاى روان شناختى دین
دین یک پدیده گسترده (به این معنا که فرهنگ هاى بى شمارى را در برمى گیرد و افراد را در هر سن، وضعیت اجتماعى ـ اقتصادى و سطح تحصیلى تحت تأثیر قرار مى دهد)، بسیار بادوام و تأثیرگذار است. به گفته فروید، دین با انسان هاى اولیه اى آغاز مى شود که با احساس گناه و تکانه هاى جنسى در چالش بودند. روان شناسان متأخّر تحقیق راجع به خاستگاه هاى تاریخى دین را کنار گذاشته و در عوض، بر یافتن ریشه هاى روانى خاستگاه و تداوم دین در انسان هاى عصر جدید متمرکز شده اند. برخى از این ریشه ها عبارتند از: تأثیرات اجتماعى19(مانند تجارب دوران کودکى انسان، تماس با افراد مذهبى، واکنش به قدرت تلقین)، ارضاى نیازه20 (این دیدگاه که دین به معتقدان کمک مى کند تا امورى از قبیل امنیت، معنا در زندگى و مرگ، وجهى براى حرمت خود،21 قدرت براى اوقات تنیدگى زا و بحرانى، و هدفى براى زندگى بیابند)، تأثیر طبیعت (که منجر به این باور مى شود که خدا زیبایى و نظم را آفریده است) و بنیان هاى کلامى22 (این اعتقاد که همه مردم احتمالا توسط نیروهاى مافوق طبیعى، به سوى ماوراءالطبیعه سوق داده مى شوند.)
3. رشد و تحول مذهبى
به موازات عبور افراد از چرخه زندگى، در دیدگاه خود نسبت به جهان و در تصور خود از خدا تجدیدنظر مى کنند. ایمان کودکان احتمالا ساده و به صورت جادویى است. به تدریج که سن فرد بالاتر مى رود، ارزش هاى اخلاقى، مفاهیم مربوط به ماوراءالطبیعه و درگیر شدن در رفتارهاى مذهبى، همگى تغییر مى کنند. روان شناسان دین این تغییرات را مطالعه مى کنند. نویسندگان بعدى مانند آلپورت «فرد و مذهب او»23 به این نتیجه رسیدند که دیندارى مى تواند بالغانه24یا نابالغانه25 باشد.
4. تجربه دینى
این حوزه یکى از عمده ترین موضوعات مورد علاقه روان شناسانى است که راجع به دین مطالعه مى کنند. ویلیام جیمز، علل و تأثیرات روى آوردن به این تجربه عرفانى، پرهیزگارى و دعا را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. پژوهش هاى بعدى مطالعه راجع به این موضوعات را نیز بر آن افزودند: غریبه گفتارى26 (سخن گفتن به زبانى ناشناخته، در نتیجه برانگیختگى مذهبى27)، محتواى دینى موجود در رؤیاها، ماهیت روان شناختى مراقبه،28حالات تغییر یافته هشیارى،29 قدرت اعتراف،30 و گذشت، تأثیر دو پدیده علوم غریبه31 و عبادت، تبیین معجزات، استفاده از داروها براى برانگیختن تجارب مذهبى، و تأثیرات مذهبى در آسیب شناسى روانى.32
5. پویایى هاى رفتار مذهبى
پاول پرویسر (Paul Pruyser) در کتابى مهم تحت عنوان روان شناسى پویاى دین33 اظهار داشت که مذهب بر ادراک فرایندهاى عقلى، تفکر، کنش هاى زبانى، هیجان، رفتار حرکتى، روابط بین شخصى و رابطه فرد با اشیا، عقاید، و خود تأثیر مى گذارد و از آن ها تأثیر مى پذیرد.
در حال حاضر، هرچند این موضوعات حجم کمى از روان شناسى دین را به خود اختصاص داده اند، اما رابطه بین روان شناسى و مذهب از ظرفیت بالایى براى پژوهش هاى آینده برخوردار است.
6. مذهب و رفتار اجتماعى
روان شناسان اجتماعى به سازمان اجتماعى کلیساها و کنیسه ها، ساختار اجتماعى و تأثیر هیئت هاى مذهبى، نقش رهبران مذهبى، و ماهیت عبادات دینى و گروه هاى پژوهش دینى، توجه ویژه اى دارند.
7. ادغام دین و روان شناسى
تعدادى از نویسندگان تلاش کرده اند که با کار یا طرحى فرضیاتى مانند این دیدگاه که «همه چیز واقعیت خداوند است» و اینکه بین اقسام گوناگون واقعیت، تعارضى نمى توان یافت، روان شناسى را با الهیّات ادغام نمایند. در حال حاضر، به نظر مى رسد فعّال ترین کار در این حوزه، به فرقه مسیحیان پروتستان انجیلى، تعلّق دارد. از رهبران این حوزه پژوهشى، مى توان کارتر (Carter)، کولینز (Collins)، نارامور (Narramore)، فلک (Fleck) و دیگران را مى توان نام برد.
8. نظریه هاى روان شناختى درباره دین
تا به امروز، تعداد کمى از نظریه هاى روان شناسى دین به خوبى بسط و توسعه یافته اند. بیشتر کار فروید و نیز برخى از نوشته هاى یونگ، فروم، مازلو، پرویسر (Pruyser, P.W) و آلپورت ماهیت نظرى دارند. ظاهراً نویسندگان متأخّر، پیش از بسط نظریه هاى معاصر، منتظر رسیدن تحقیقات بیشتر هستند.
به عنوان یک مثال از مطالعات روان شناختى راجع به دین، توجه به موضوع «نوگرایى دینى»34 مى تواند مفید واقع شود. ویلیام جیمز، نوگرایى دینى را فرایندى مى داند که مى تواند به طور تدریجى یا دفعى صورت گیرد و طى آن یک «خود» دو پاره و آگاهانه خطاکار، فرومایه و اندوهگین، به دلیل تسلط پیشین فرد بر حقایق دینى، به صورت یکپارچه، و آگاهانه درستکار، عزیز، و خشنود درمى آید.
نویسنده بعدى، لئون سالزمن (Leon Salsman)، این نظریه را مطرح کرد که نوگرایى دینى مى تواند براى بعضى از افراد «پیش رونده35 و بالنده»36 و براى برخى دیگر، «پس رونده و آسیب روانى» باشد. برخى از نویسندگان انواع مختلف نوگرایى دینى، علل متفاوت نوگرایى دینى (مانند فشار اجتماعى، واکنش در مقابل ترس، تمایل به پذیرفته شدن از سوى خدا و معتقدان، تمایل به رهایى از احساس گناه و نیز یافتن معنا براى زندگى خود) و نتایج مثبت و منفى نوگرایى دینى را توصیف کرده اند. توصیف بحث برانگیز ویلیام سارگانت (William Sargant)از فنون تشویق مذهبى (در کتاب نبرد به خاطر عقیده37) به مطالعات بعدى راجع به «بى برنامگى» و دیگر شیوه هایى منجر شد که مردم را به دست کشیدن از گروه هاى مذهبى و کنار گذاشتن عقاید دینى تشویق مى کنند. تأثیرات نوگرایى دینى و نیز ارزیابى تفاوت هاى فردى در نحوه پذیرفتن، رد کردن و تحت تأثیر قرار گرفتن از سوى عوامل مذهبى، مورد مطالعه و بررسى قرار مى گیرند.
«روان شناسى دین» مورد علاقه خالصانه روان شناسان و نیز ملحدان و لاادرى یان مى باشد. در حوزه اى که به تازگى مجدداً مورد علاقه مجدّد قرار گرفته، پیش بینى گرایش آینده آن کار مشکلى است. موضوعاتى از قبیل تجربه دینى، نیازها و فروض تشکیل دهنده زیربناى باورها و رفتارهاى دینى، تأثیر اجتماعى سازمان هاى اجتماعى، جنبش هاى دینى داراى گرایش سیاسى و مفاهیم دینى مربوط به مشاوره، احتمالا مورد توجه قرار خواهند گرفت. به موازات بسط و توسعه این رشته، احتمالا پژوهش هاى تجربى بیشترى جایگزین برخى از گرایش هاى کنونى به مشاهدات غیرحضورى خواهند گردید.

 

منبع:http://ensani.ir/fa/article/68450/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%89-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D9%86%D9%82%D8%B4-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%AC%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۰ ، ۱۳:۰۵
احمدرضا محمد گلی

 

گستره‌ی وسیع جهان امروز، دگرگونی‌ها و تحولات را با آهنگی بی‌سابقه و روندی سریع نظاره‌گر و شاهد است. در این شتاب بیکران، تغییرات بنیادی در نمایه‌های فضایی و زمانی، مرززدایی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، تعاملات عمیق و رها از پایبست‌های بومی، کاهش حاکمیت دولت- ملت، انفجار تجارت و سرمایه، مهاجرت‌های جهانی، بحران‌های محیطی و... عرصه جهانی را با تغییرات و پیامدهای بسیار مواجه ساخته است. انقلاب عظیم فن‌آوری اطلاعاتی و ارتباطی نیز با تحقق بخشی به دهکده جهانی، بنیاد مالی و فکری جوامع را دگرگون کرده که هیچ‌گونه انزواگزینی و تأملی را بر نمی‌تابد. لذا در عصر حاضر بیش از هر عصر دیگری، انسان‌ها با منابع اطلاعاتی بی‌شماری مواجه‌اند که به دگرگونی هویت افراد در ابعاد هویت سنتی، ملی، دینی و پیدایش ابعاد فرهنگی چندگانه، دگرگونی سامانه‌های ارزشی و عقیدتی، تغییر شیوه مصرف و سبک زندگی منجر شده است. در این راستا داده‌های مختلف نشان می‌دهد که این تاثیرات روز به روز فزونی‌گرفته است و اهمیت بیشتر آن همزمان با فرایند کوچک‌تر شدن جهان به واسطه تحول و پیشرفت شگفتی‌آور فن‌آوری‌های ارتباطی و حمل و نقل تشدید می‌یابد. به گونه‌ای که فرهنگ‌ها با این ابزار و وسائل امکان مبادله و تعامل بیشتری یافته و هر روز معانی و اطلاعات جدیدی به انسان‌ها در سراسر جهان عرضه می‌گردد و از این طریق اندیشه‌ها، عقاید، نظریه‌ها و ارزش‌های فرهنگی بالاخص مذهبی به واسطه سرزمین‌زدایی، ادغام، آمیزش با رهایی نظام‌های معنایی از لنگرگاه‌های محلی در معرض تغییر و تحول قرار می‌گیرد.

در رابطه معنویت و جهانی شدن و تاثیرهای آن صاحب‌نظران نظریه‌های متعددی بازگو کرده‌اند. برخی از اندیشمندان سده نوزدهم، به ویژه فلاسفه و جامعه شناسانی مانند کانت و مارکس برآن بودند که با گذشت زمان و تحول جوامع بشری، نقش و تاثیر خرده فرهنگ‌های مختلفی همچون دین، ملیت و قومیت در زندگی اجتماعی کم‌رنگ شده و یک جامعه‌ی جهانی بدون تمایزها و شکاف‌های اجتماعی- فرهنگی شکل خواهد گرفت. مارکسیست‌های قرن بیستم، فرهنگ را تابعی از طبقه و روابط طبقاتی پر تنش می‌دانستند و به همین ترتیب، تردیدی نداشتند که در جامعه و جهانی بی‌طبقه، هویت‌هایی نظیر هویت دینی، محلی از اعراب نخواهند داشت. حتی لیبرال‌ها و نظریه‌پردازان نوسازی نیز این‌گونه مصادیق فرهنگ را پدیده‌ای تاریخی قلمداد می‌کردند که در «پایان تاریخ»، پس از تکمیل مراحل نوسازی و توسعه، کم‌کم ناپدید خواهند کرد . بسیاری از نظریه‌پردازان همچون تافلر، دیوید هاروی، فردریک جیمسون، آمانوئل کاستلز، آنتونی گیدنز، فرانسیس فوکویاما، رابرتسون و بیر در مورد آینده دین و رابطه آن با جهانی‌شدن سخن گفته‌اند که بعضی از آن‌ها بر افزایش نقش اجتماعی و سیاسی آن اذعان کرده‌اند. در راستای این افکار و ایده‌ها و واقعیت امر، ما نیز در این نوشتار برآنیم به تاثیرهای جهانی‌شدن بپردازیم. لذا ابتدا به این دو پدیده نگاهی خواهیم افکند سپس به تغییرات معنوی و مذهبی در ابعاد تلفیقی، باز سرزمینی شدن و.... می‌پردازیم. فرض تحقیق نیز نه بر افول، انزوای مذهبی و معنوی بلکه بر پیوستگی، تعامل، اثرگذاری و تاثیرپذیری فرایند جهانی شدن بر تحولات مذهبی - معنوی و احیاء معنویت‌ها در اشکال نوین است.

معنویت چیست؟

واژه معنویت  از ریشه لاتین Spiritus به معنای نیرو ـ نیروی زندگی ـ ناشی داشته است. با وجود دو دهه تلاش علمی و پژوهشی در ماهیت معنویت از سوی صاحب‌نظران متعدد در علوم مدیریت، روانشناسی، مذهب، پرستاری، مشاوره، در حال حاضر نیز توافق چندانی در معنای دقیق این واژه حاصل نشده است و اختلاط دو مفهوم معنویت و مذهب در سراسر این فعالیت‌ها آشکار است.

از نظر اکستین وکرن (2002) معنویت به مشابه آگاهی از هستی یا نیروی فراتر از جنبه‌های مادی زندگی است که احساس عمیق از وحدت یا پیوند با کائنات را به وجود می‌آورد. بنر (1989) معنویت را پاسخی انسانی بر لطف پروردگار در دعوت به ارتباط با خویش تعریف می‌کند. مایرز (1990) معنویت را به عنوان جستجوی مداوم برای معنا و هدف در زندگی، درک عمیق زندگی، بسط نیروهای طبیعی و جهانی و بسط نظام عقیدتی فردی مطرح می‌کند. معنویت شیوه‌ای است که در آن، شخص بافت تاریخی خویش را در می‌یابد و با آن زندگی می‌کند و جستجویی برای انسان شدن و آگاهی در زندگی است. به نظر هیونلز(1995) معنویت، تلاشی است جهت ایجاد حساسیت نسبت به خویش، دیگران، نیروی برتر (خدا) وکندوکاو در جهت آنچه برای انسان شدن مورد نیاز است و جستجو برای رسیدن به انسانیت کامل است.

گریفین (1988) بازگو می‌کند که هر فردی مظهر یک معنویت است حتی اگر معنویت نیهیلیسم یا سکولار باشد... معنویت اشاره به ارزش‌ها و تعهدات غائی فرد، بدون لحاظ محتوای آن است. معنویت به مثابه آگاهی از هستی یا نیرویی فراتر از جنبه‌های مادی زندگی است و احساس عمیقی از وحدت یا پیوند با کائنات را به وجود می‌آورد.

تعالی معنوی از نظر پیدمنت (1991) مولفه‌هایی دارد که عبارتند از: حس پیوند، جهان شمولی، تحقق دعا. حس پیوند عقیده به اینکه فرد بخشی از جامعه بزرگ بشری است و در تداوم هماهنگی زندگی، نقش حیاتی دارد. جهان شمولی یعنی اعتقاد به ماهیت توام با وحدت زندگی، و تحقق دعا احساس لذت و خشنودی در نتیجه رویارویی شخصی با یک حقیقت متعالی است. ابعاد دیگری نیز وجود دارد که نیاز به کاوش بیشتر دارند. تحمل تعاریض‌ها یعنی توانایی زندگی با ناپایداری و تعارض‌ها در زندگی شخصی و تفکر درباره امور با معیار «هم این هم آن» به جای «یا این یا آن»، عدم قضاوت یعنی توانایی پذیرش دیگران همانگونه که هستند و حساسیت نسبت به نیازها و دردهای دیگران. وجودی بودن، یعنی میل به زندگی در لحظه و استقبال کردن از رویارویی با تجربه‌های زندگی؛ معنویت محصول مشترک تمام ادیان تولیدی است و به زندگی همه‌ی انسان‌ها جهت می‌دهد و حضور آن در متن زندگی، استرس و اضطراب را زایل می‌کند رضایتمندی انسان را میسر می‌سازد (زمانی، 1381)، پیدمنت(2005) معتقد است که معنویت نیروی برانگیزنده فرد به سمت ایجاد مفهوم گسترده‌ای از معنای شخصی است. از طرف دیگر با آگاهی از این که می‌میریم، به طرح‌ریزی برخی مفاهیم مربوط به هدف و معنا برای پیشبرد و هدایت زندگی نیاز دارید .

بنابراین معنویت یک منبع مهم اولیه هویت بخشی و معنابخشی است که جهت‌گیری ذهنی فرد را شکل بخشیده و احساس هماهنگی با جهان هستی را در وی تداوم می‌بخشد. بنا به تعریف کسلینگ  و همکاران (2006) هویت معنوی یک احساس مداوم از خود است که مسائل غائی درباره طبیعت، هدف و معنای زندگی که منتهی به رفتارهای هماهنگ با ارزش‌های کانونی فرد است را شکل می‌بخشد. به گمان ریچارد و برگین (1997) این واژه به نحوه‌ای که فرد خود را در ارتباط با نیروی متعالی می‌بیند، اطلاق می‌گردد که هدف فردی و احساس ارزشمندی فرد را تعالی می‌بخشد .

رابطه میان دین و معنویت

هرچند بین دو واژه دین و معنویت رابطه نزدیک و عمیقی وجود دارد، اما بین آنها تفاوت‌هایی نیز هست. از لحاظ تاریخی معنویت ریشه در دین دارد (هیننلز 1995). اما کاربردهای رایج آن ممکن است با یک سنت دینی خاصی همراه نباشد. ریشه این تمایز حداقل به اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و تمایزی که ویلیام جیمز در کتاب گوناگونی تجربه‌های دینی بین دین شخصی و دین نهادی قائل شده، باز می‌گردد. در تمایز بین معنویت و دین، برخی مدعی برتری معنویت بر دین هستند و برخی دیگر بر عکس. پارگامنت می‌گوید: «دین با امورسازمانی، شعائر و ایدئولوژی مرتبط است و معنویت با امورشخصی، تاثیرگذار، ناشی از تجربه و تفکر برانگیز مرتبط است. آندرهیل درکتاب «زندگی معنوی»، معنویت را قلب هر دین می‌داند و زندگی معنوی در نظر وی، زندگی کامل و اصیلی است که انسانیت برای آن ساخته شد.

دو دیدگاه عمده درباره رابطه دین و معنویت وجود دارد:

در دیدگاه اول سه حالت متصور است: برخی معنویت و دین را یکی دانسته و جدایی آن را غیر ممکن می‌دانند، برخی دیگر معنویت اعم از دین و قلمرو آن را بیشتر از دین می‌انگارند و برخی دیگر، دین اعم از معنویت و حوزه و قلمرو آن را گسترده‌تر می‌دانند.

 دیدگاه دوم، بین معنویت و دین هیچ رابطه‌ای نمی‌بیند و قائل به جدایی بین این دو مقوله است. بدین ترتیب، در دیدگاه اول، فردی معنوی است که دیندار بوده و معنویت او مبتنی بر دین باشد. اما در دیدگاه دوم فرد می‌تواند معنوی باشد بدون آن که دیندار باشد. میتروف و دنتون ، در پژوهش‌های جامع و تجربی خود در سال 1999 به این نتیجه رسیده‌اند که افراد بین دین و معنویت فرق می‌گذارند. زینبائر و همکاران، نیز با پژوهشی تجربی در راستای حل تمایز دین و معنویت به این نتیجه رسیده‌اند که اکثر مردم بین دین و معنویت تمایز قائل هستند و معنویت شخص را به عنوان بعد فردی عقیده، و مذهب را به عنوان تجلیات رسیمت یافته و نهادینه شده عقاید مطرح می‌کنند. بنابراین همپوشانی فراوانی در دو مفهوم معنویت و دین توسط پاسخگویان در این تحقیق مطرح شده است  در یک سنخ‌شناسی با ماهیت تکثرگرا، معنویت‌های مختلف در انواع زیر خلاصه شده است: دینی  غیر دینی یا سکولار، عرفانی، فرادینی .

1. معنویت دینی، معنویتی که مبتنی بر یک سنت خاص دینی است و بر یک چارچوب و سیستم اعتقادی خاص استوار است.

2. معنویت غیردینی یا سکولار، در برگیرنده معنویت‌های انسان‌گرا طبیعت محور و زمین‌محور است. عقاید آنان ممکن است بر مبنای انکار وجود خدا یا وحدت وجود خدا باشد، آموزه‌های آنان در برگیرنده عمل‌گرایی محیطی و اجتماعی است.

3. معنویت عرفانی، تجربه‌ی شخصی افرادی است که ممکن است به عنوان شیوه‌ها یا فرقه‌های فرعی یک دین، مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام باشد و یا شامل بیشتر معنویت‌های شرقی شود

 4. در معنویت فرادینی توجه به گوهر دین است. توجه به گوهر هر دینی ما را به وحدت گوهر ادیان رهنمون می‌سازد، آنچه در معنویت فرادینی مهم است، آموزه‌ها و تعالیم عملی زنده و پویایی است که در هر دین یا هر مکتب حتی غیردینی نیز ممکن است یافت شود، همان‌طور که بسیاری از اندیشمندان مثل آندرهیل (1973) معتقدند، معنویت قلب هر دین است، بنابرین می‌توان از صدف‌های دینی و غیردینی گذرکرد و به قلب دین که همان گوهرهای دینی و غیردینی است، رسید .

هدف این نوشتار، مذهب را به عنوان یک سنت معنوی خاص مدنظر دارد که معمولاً تجلی برخی تجارب اساسی وحی الهی یا هستی است و معنویت به عنوان هسته درونی دین که بعد شخصی و فردی دارد، منجر به پیدایش شیوه خاصی از درک و زندگی در حضور یک نیروی متعالی برای فرد می‌شود .

جهانی‌شدن

جهانی‌شدن یکی از مناقشه آمیزترین موضوعات در مباحث عمومی و ادبیات آکادمیک معاصر است. تعاریف و برداشت‌های بسیار متنوع در مورد آن ارائه شده ولی هنوز تعریفی جامع و فراگیرکه در برگیرنده کلیه جوانب این پدیده باشد، ارائه نشده است. همچنان که پیرامون تعریف این مفهوم، مشاجرات و ابهام‌های فراوانی وجود دارد، در زمینه حدودی که جهانی‌شدن عملاً به وقوع پیوسته، هیچ‌گونه توافقی وجود ندارد. در برخی از تعاریف، جنبه اقتصادی جهانی‌شدن غلبه دارد و در برخی دیگر، ابعاد سیاسی، فرهنگی و یا ارتباطی آن بیشتر مدنظر بوده است. گروهی که جهانی‌شدن را بیشتر از منظر اقتصادی می‌بینند، فرایند جهانی شدن را حاکی از همکاری‌های اقتصادی در حال رشد کشورهای جهان از طریق افزایش حجم معاملات کالا و خدمات، تنوع در آن، جریان سرمایه‌های بین‌المللی و سهولت دسترسی به آن در تمام مناطق دنیا تعریف کرده‌اند. گروهی دیگر جهانی‌شدن را فرایندی می‌دانند که منجر به از بین رفتن مرزهای سیاسی، افزایش میانگین همگرایی بین جوامع و مؤسسات بین‌المللی، گسترش و سهولت نقل و انتقال اطلاعات میان کشورها در سطح جهانی و حذف اندیشه زمان و مکان خواهد شد. تاکید بر افزایش بی‌سابقه ارتباطات و برخوردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، ویژگی دیگر بیشتر تعریف‌های جهانی‌شدن است. که این ارتباط‌ها در برخی موارد آگاهانه و ارادی هستند و در موارد دیگر ناآگاهانه، غیرارادی وگریزناپذیر. برقرارکنندگان چنین ارتباط‌های گسترده و پرشمار شامل افراد، گروه‌ها، نهادها ودولت‌ها است. چنین ارتباطات و بده بستان‌های پرحجمی بر افزایش وابستگی متقابل در عرصه جهانی دلالت دارند که تاکید برآن از دیگر وجوه مشترک تعریف‌های جهانی‌شدن است. افزون بر این‌ها، در اغلب تعریف‌ها، جهانی‌شدن به معنای تحقق شرایط جهانی است که با افزایش و گسترش ارتباطات و به تبع آن تشدید روابط، برخوردها، وابستگی‌ها و تاثیرپذیری‌ها در سطح جهانی، نوعی همگونی پدید می‌آورد. در اصل در این تعاریف جهانی شدن را گسترش تجدد به اقصی نقاط جهان و جهان‌گیر شدن ویژگی‌های محوری فرهنگ و تمدن غربی می‌دانند و برخی دیگر جهانی شدن را عاملی همگون کننده تلقی نکرده بلکه معطوف به فرایندی می‌دانند که در جریان آن فرهنگ‌های محلی در گستره جهانی با یکدیگر پیوند می‌خورند.

 وود وارد (2002) جهانی شدن را فرایندی چند بعدی مطرح می‌کند و اجزائی برای آن برمی‌شمارد. از نظر او، جهانی‌شدن ارتباط بین مردم را عمیق‌تر و انتقال و جابجائی اشخاص، کالاها و خدمات، و اطلاعات را در سراسر جهان تسریع می‌بخشد. همچنین انفجار تجارت جهانی را که با افزایش وسیع صادرات، اشتغال و سرمایه‌گذاری تکنولوژی همراه است، از ابزار مهم جهانی‌شدن برمی‌شمارد و کاهش حاکمیت دولت – ملت، مهاجرت‌های جهانی و بحران‌های محیطی را به عنوان سایر مشخصه‌های جهانی‌شدن مطرح می‌کند از نظر هلدومک گرو (2002) جهانی‌شدن بر توسعه جوانب متعدد، تسریع، عمیق‌تر شدن فرایندهای بین منطقه‌ای و الگوهای کنش متقابل اجتماعی‌دلالت دارد . پراتون جهانی‌شدن را فرایندی از تحول می‌داند که مرزهای سیاسی و اقتصادی را کمرنگ‌ترکرده، ارتباطات را گسترش داده و تعامل فرهنگ‌ها را افزون می‌نماید. به نظر وی جهانی‌شدن پدیده‌ای چند بعدی است که آثار آن قابل تسرّی به فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، نظامی و فناوری است و همچنین فعالیت‌های اجتماعی همچون محیط زیست را متأثر می‌کند .

گیدنز در تعریف جهانی‌شدن می‌نویسد: «مدرنیته پدیده‌ای ذاتا جهانی است و این قضیه در برخی از بنیادی‌ترین ویژگی‌های نهادهای مدرن، به ویژه از جاکندگی و باز اندیشی این نهادها آشکار است. جهانی‌شدن را می‌توان به عنوان تشدید روابط اجتماعی جهانی تعریف کرد، همان روابطی‌که موقعیت‌های مکانی دور را چنان به‌هم پیوند می‌دهد که هر رویداد محلی تحت تاثیر رویدادهای دیگری که کیلومترها با آن فاصله دارد، شکل می‌گیرد و بر عکس، و این یک فراگرد دیالکتیکی است» . واترز جهانی‌شدن را این گونه تعریف می‌کند: «یک فرایند اجتماعی که در آن محدودیت قید وبندهای جغرافیائی از ترتیبات و تنظیمات اجتماعی و فرهنگی برداشته شده و مردم به طرز فزاینده‌ای از کاهش این قید و بندها آگاه می‌شوند .

این مرور کوتاه بر تعاریف گوناگون از مفهوم جهانی‌شدن نشان می‌دهد با آن که صاحب‌نظران از زوایای متعدد به این پدیده می‌نگرند و هریک به ابعادی از آن تاکید دارند و دارای تفاوت‌های عمده‌ای هستند، با این حال نقاط مشترکی نیز ما بین آنها وجود دارد لذا می‌توان از تعاریف بالا نتیجه گرفت که جهانی‌شدن عبارت است از: فرایند فزونی پیوستگی تعاملات بشری در عرصه‌ی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، ارتباطی، تجاری، دینی و فروریزی مرزهای جغرافیائی فرهنگی و ملی که به واسطه فشردگی فزاینده زمان و مکان به وقوع می‌پیوندد.

 

منبع : http://pmbo.ir/جهانی%E2%80%8F-شدن-و-معنویت%E2%80%8Fگرایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۰ ، ۱۲:۳۵
احمدرضا محمد گلی

در روان شناسی تجربة دینی دو بحث مستقل از هم وجود دارد؛ یکی علت یا علل پیدایش تجربة دینی ، دوم معلول یا معالیل پیدایش تجربة دینی؛ یعنی یک بار بحث بر سر این است که چه علت یا چه عللی سبب شده کسی به نام موسی، کسی به نام بودا دارای تجربة دینی شود. مسلما یک سلسله علت ها دست به دست هم داده اند که بودا صاحب تجربة دینی شده ولی من نشده ام؛ محمدبن عبدالله (ص) یا موسی (ع) یا عیسی (ع) صاحب تجربة دینی شده اند ولی من نشده ام؛ مسلما علل و عواملی در کار بوده اند که این علل و عوامل انواعی دارند. برخی علل و عوامل، تاریخی و برخی علل و عوامل، جامعه شناختی اند که روان شناسی دین به آن دو دسته عوامل کاریندارد و فقط به علل و عوامل روان شناختی اش می پردازد، وگرنه مسلما علل و عوامل تاریخی و جامعه شناختی هم مؤثرند که آنها باید در جاهای دیگری محل بحث قرار گیرند.

آنچه روان شناسی دین بدان م یپردازد علل و عوامل روانی ای است که در من یک مکانیزمی را راه اندازی و فرایندی را ایجاد می کند که حاصل آن مکانیزم و فرآوردة آن فرایند، تجربة دینی ای خواهد بود که من به عنوان بنیانگذار دین و مذهب واجد آن شده ام و مثلا شما نشده اید، بنابراین اول باید ببینیم علل و عوامل روان شناختی تجربة دینی چه چیزهایی هستند. یک دسته از این علل و عوامل، علل و عوامل ژنتیک اند یعنی تحقیقاتی شده که نشان می دهد امور ژنتیک و امور وراثتی مؤثرند در کسی که او را واجد تجربة دینی کند.

برخی می گویند کسانی که تجربة دینی دارند اختلالهای مغزی دارند؛ این یک ایدة فیزیولوژیک است. یکی از نمونه های شاخص این اختلالهای مغزی صرع است یعنی این افراد معمولا مبتلا به بیماری صرع هستند. برخی می گویند این افراد عقب ماندگی های ذهنی دارند و انواعی هم برای آن قائل اند که اگر بخواهم بیان کنم باید خیلی وارد جزئیات شوم. برخی می گویند این ها نه اختلال مغزی دارند و نه عقب ماندگی ذهنی، بلکه ذهن های دوجایگاهی دارند، ذهن های دو حفره ای دارند. جولیان جینز که کتاب بسیار پرجنجال و پرهیاهویی از او چند سال پیش منتشر شد که به زبان فارسی هم ترجمه شده معتقد است که این ها ذهن های دوجایگاهی دارند؛ ما امروز ذهن هایمان یک جایگاهی است بنابراین ما دیگر نمی توانیم مهبط تجربة دینی قرار بگیریم ولی آنها ذهن های دوجایگاهی دارند و در باب ذهن های دوجایگاهی و دو حفره ای هم سخن گفته شد.
عوامل دستة دوم که صاحب تجربة دینی را صاحب این تجربه می کنند عوامل محیطی اند که این عوامل محیطی هم مؤثرند مخصوصا عوامل محیطی که به اوایل زندگی مربوط می شوند که بیشترین تاکید بر سه سال اول و شش سال اول زندگی است که این افراد تعلیم و تربیتی ناشی از آن محیط داشته اند که باعث شده به سمت تجربة دینی کشیده شوند؛ این هم یک دسته.
دسته سوم به سنخ روانشناختی افراد توجه می دهند و می گویند سنخ های روان شناختی است که مؤثر است. سنخ های روان شناختی باز سه تعبیر مختلف در کتابهای روان شناسی دین دارد؛ گاهی واقعا همان تعبیر سنخ روان شناختی یا سنخ روانی یا سنخ شخصیتی به کار می رود، گاهی تعبیر مزاج های شخصیتی به کار می رود که آن تعبیر هم کم اهمیت نیست و گاهی هم تعبیر بُنیه ها یا بِنیه های روانی به کار می رود که افراد را به لحاظ این بنیه ها یا سنخ ها به انواع مختلفی تقسیم کرده اند و گفته اند همه کسانی که تجربة دینی داشته اند، به لحاظ روانی سنخ خاصی داشته اند یا مزاج خاصی داشته اند یا بنیة روانی خاصی داشته اند. این سه دسته عوامل ارادی نیستند.

اما یک دستة چهارم که ارادی اند از آنها تعبیر شده که کسانی که تجربة دینی داشته اند یک سلسله کارهایی با ارادة خودشان انجام داده اند و بحث فقط بحث وراثت یا ژنتیک نیست، بحث محیط و تعلیم و تربیت ناشی از محیط نیست، بحث سنخ های روانی، مزاج ها و بنیه های روانی نیست و آنها اصلا کارهای ارادی انجام داده اند، این کارهای ارادی چند نامزد بزرگ دارند که یکی از آنها ریاضت است؛ این دسته می گویند ریاضت به آدم استعداد می دهد، حالا این که این استعداد اگر شرط لازم هست آیا شرط کافی هم هست یا نه، بحث های دیگری دارد اما قائل اند شرط لازم هست ولو شرط کافی نباشد، اگرچه کسانی شرط کافی هم دانسته اند. از این ریاضت ها اگر بخواهم اسم ببرم خودشان به چهار دسته قابل تقسیم اند: به یک نوع نظاره گری، دیگری تامل و یکی هم تمرکز، آن دیگری مراقبه. معمولا این ریاضت ها در درون خودشان به این چهار دسته تقسیم می شوند. ریاضت ها اعمالی ارادی هستند.

برخی می گویند آنچه این تجربة دینی را حاصل می آورد یک عمل ارادی است ولی نه از مقولة تجربه بلکه از مقولة مصرف مواد روانگردان، حالا خواه روانگردان هایی که در آن زمان ها هم مستعمل بوده مثل حشیش و خواه روانگردان هایی که آن زمان مستعمل نبوده و یا اگر هم مستعمل بوده، به نام علمی ممتاز و متمایز نمی شده؛ حالا وقتی می گویم مواد روانگردان، از مواد مخدر بگیرید تا مواد به غایت روانگردان، ولی معمولا گفته شده که این مواد در تجربه های دینی مؤثرند؛ نظیرش را در روان شناسی عرفان می توانید ببینید که در تجربه های عرفانی هم همین سخن را تکرار می کنند.

برخی هم گفته اند هیچ کدام از این ها نیست، اگر کسی بخش هایی از وجود خودش را بیش از حد تحریک کند تجربة دینی برایش پدید می آید؛ مثل چه؟ همچنان که همة ما انسان ها کمابیش، هم موفقیت دوست هستیم در بیرون و هم رضایت دوست هستیم در درون. اگر کسی حساسیت های موفقیت دوستان هاش را کاهش داد و حساسیت های رضایت دوستانه اش را افزیش داد آهسته آهسته به یک سیر درونی کشیده می شود که حاصل آن سیر درونی می تواند یک تجربة دینی باشد. همة ما در واقع بسته به این که چگونه زندگی کنیم می شود فهمید که آیا بیشتر طالب موفقیت های بیرونی هستیم یا طالب رضایت درونی. تقریبا موفقیت بیرونی صددرصد و رضایت درونی صددرصد کم مصداق و بی مصداق است ولی معمولا یکی از این دوتا در وجود ما غلبه دارد. اگر خیلی طالب رضایت درونی باشید نه موفقیت بیرونی به یک کندوکاوهایی در درونتان کشیده می شوید که آن کندوکاوها شما را واقعا مستعد تجربة دینی می کند. عوامل دیگری هم شمرده شده و همه این عواملی که من خدمتتان عرض کردم عواملی اند در باب علل روانشناختی وقوع تجربة دینی.

بعد از این که تجربة دینی در یک بنیانگذار دین و مذهب پدید آمد یک معلول هایی هم دارد یعنی آثار و نتایجی هم در او باقی م یگذارد که این آثار و نتایج به طور کلی به سه قسم قابل تقسیم اند. اولا این شخص که یک تجربة دینی پیدا کرده، باورهای خاصی پیدا می کند که این ها با باورهای قبلی او بسیار بسیار متفاوت اند یعنی در ناحیة باورهای او تاثیر می گذارد؛ حالا این باورها به لحاظ صدق و کذبشان محل بحث روان شناسی دین نیستند بلکه مورد بحث فلسفة دین اند؛ فلسفة دین به صدق و کذب این باورها کار دارد، روان شناسی دین فقط می گوید این باورها در او پدید می آید اما این که این باورها چه تعدادی هستند شمارش های مختلفی صورت گرفته؛ یادم هست قبلا در جایی گفته ام این ها را می شود در سیزده باور احصا کرد؛ هر کس تجربة دینی داشته باشد سیزده باور پیدا می کند.

از طرف دیگر، معلول ها و آثار و نتایجی هم دارد که در باب احساسات و هیجانات و عواطف خودش است؛ احساسات و عواطف شخص متفاوت با قبل می شود یعنی آرامشش با قبل متفاوت می شود، قبلا به چیزی امید می بست و حالا به چیز دیگری امید می بندد، قبلا از چیزهایی شاد می شد و حالا از چیزهای دیگری شاد می شود، قبلا از چیزهایی اندوهگین می شد و الان از چیزهای دیگری اندوهگین می شود، خشم او، خشنودی او و همه احساسات و عواطفش تحت تاثیر تجربة دینی قرار می گیرند. البته من در این مورد هنوز دقت نکرده ام که آیا احساس و عاطف های هم هست که تحت تاثیر تجربة دینی مطلقا عوض نشود یا همه احساسات و عواطف هشتاد و پنج گانة ما تحت تاثیر تجربة دینی عوض می شوند؟ ولی در کتابهای روان شناسی دین گفته شده که بسیاری از این احساسات رخت برم یبندد و احساس دیگری می آید مثلا ویتگنشتاین که خودش گرایش به هیچ دین و مذهب خاصی نداشت، در عین حال در آن جملة بسیار معروف و بسیار عمیق و بسیار تفسیرشده اش می گفت من به هیچ دینی تعلق خاطر ندارم اما به هر امری از منظر دینی نگاه می کنم و همه می گفتند این یعنی چه که من علاقه به هیچ دینی ندارم اما در عین حال به هر امری در زندگی ام از منظر دینی نگاه می کنم؟ همین ویتگنشتاین می گفت بزرگترین احساسی که برای صاحب تجربة دینی دست می دهد احساس امنیت است و او به این جمله تعبیر می کرد، می گفت کسی که تجربة دینی پیدا می کند دارد به زبان حال فریاد م یکند که در جهان هر چه رخ دهد من در امن و امانم، به من آسیبی نم یرسد. خوب این احساس امن و امان احساسی است که امروزه از آن گاهی تعبیر می کنیم به احساس آرامش، گاهی به امنیت خاطر و گاهی به طمأنینه، ولی وقتی که تجربة دینی پیدا می کنیم بالاخره در احساسات و عواطف ما همان طور که روان شناسان دین گفته اند الی ماشاءالله تغیّرات حاصل می شود.

در قسمت سوم شخصیت و منش مان یعنی در قسمت خواسته هایمان هم تفاوتهایی ایجاد می شود، من دیگر بسیاری از خواسته ها را از دست می دهم، دیگر نمی خواهم که فلان کار را بکنم، می خواهم که بهمان کار را بکنم، نمی خواهم فلان موضع را بگیرم، می خواهم بهمان موضع را بگیرم و قس علیهذا... این ها در واقع معلولان روانشناختی آن تجربة دینی است.

همة قسمت هایی که من گفتم یک قسمت تحت عنوان علل روانشناختی و یک قسمت تحت عنوان معالیل یا معلولات روان شناختی، همه مربوط به تجربة دینی م یشد، حالا وارد بحث دوم می شویم.
بحث دوم همانطور که گفتم ایمان یا تعبد دینی است که ایمان یا تعبد دینی هم باز دو بخش دارد، هم بحث می شود در باب علل ایمان و تعبد دینی و هم در باب معالیل ایمان یا تعبد دینی، یعنی آثار و نتایجش.
در باب علل، بحث های زیادی صورت گرفته، یک سلسه بحث ها بحث های جامعه شناختی است که در جامعه شناسی محل بحث قرار می گیرد که چه می شود که در یک شبکة مناسبات اجتماعی افرادی به یک شخص ایمان می آورند و به آن شخص متعبد می شوند؛ علی القاعده این ها را نباید در روان شناسی دین بحث کرد ولی شما می بینید بر خلاف گفتة من، خیلی وقت ها این علل هم در کتابهای روانشناسی دین می آیند، علتش چیست؟ علت این است که بسیاری معتقدند که جامعه شناسی را می شود به روانشناسی جمعی فرو کاست و اگر بشود جامعه شناسی را به روان شناسی جمعی فرو کاست آن وقت روان شناسی جمعی هم طبعا یک شاخه از روان شناسی خواهد بود و طبعا در کتابهای روان شناسی دین به عوامل اجتماعی هم می شود توجه داد مثلا خیلی ها گفته اند یکی از علل جامعه شناختی یا با تعبیر اخیر من یکی از علل روان شناسی اجتماعی گرایش به دین، همرنگی با جماعت است. گفته اند کثرت پیروان یک دین اگر از حدی بیشتر شد و از نظر کمّی و کیفی یک وزن اجتماعی پیدا کرد، بقیه مردم برای این که از این وزن اجتماعی نصیب و بهره ببرند و نخواهند مخالفت کرده باشند و نخواهند با جماعت مخالفت کنند، همرنگی با جماعت می کنند و ایمان می آورند.

واقعیت این است که در تاریخ همة ادیان، بخشی عظیم و بلکه اعظم پیروان ادیان و مذاهب از این راه ایمان می آورده اند و متعبد می شدند، می دیدند این همرنگی با جماعت برای آنها سود دارد؛ این یک علت است، اما علت های روان شناختی تر را  به تعبیری که دیگر اصلا حوزة کار جامعه شناسی نباشد  هم یادداشت کرده هام که خدمتتان عرض می کنم.
برخی در علت ایمان آوردن و تعبد ورزیدن مان به ضمیر ناهشیار ما توجه داده اند، البته ضمیر ناهشیار فردی ما مثل چیزی که فروید یا نوفرویدی ها به آن قائل اند به این معنا که در ضمیر ناهشیار فردی ما اموری می گذرد که ما را به ایمان می کشاند حالا چه این ضمیر ناهشیار  فردی ما بیشتر تحت تاثیر لیبیدو باشد که خود فروید یا نوفرویدی ها می گویند یا تحت تاثیر لیبیدو نیاشد ولی به هر حال ضمیر ناهشیار است مثل ضمیر ناهشیار آدلری که تحت تاثیر قدرت است نه تحت تاثیر لیبیدو. برخی هم گفته اند که تحت تاثیر ناهشیار جمعی ماست نه ناهشیار فردی.

طبق تفسیر بعضی، یونگ به این نظر قائل بوده که می گفته آنچه باعث می شود انسان ها مؤمن شوند در واقع عواملی است که از درون ناهشیار جمعی شان سر بر می آورد. حالا این ضمیر ناهشیار جمعی چه ربطی دارد به کهن الگوها یا کهن نمونه ها یا به تعبیری آرکی تایپ ها. 

برخی هم گفته اند علت این ایمان، چرخه های زندگی است. اریکسون معتقد بود چرخه های زندگی مهم است، انسان چند دوره از زندگی های هشت گانه اش را می تواند بدون ایمان سپری کند ولی از چرخه چهارم به بعد انسان دیگر نمی تواند بدون ایمان زندگی کند. بنابراین چه به طور علنی اظهار کند یا اظهار نکند متشبث و آویزان می شود به کسی؛ که البته به طور معمول انسان به بنیانگذار دین و مذهب محیط اطراف خودش بیشتر متشبث می شود ولی به هر حال
چرخه های زندگی مؤثرند.

برخی آمدند گفتند چرخ ههای زندگی اصلا مهم نیستند و کسانی که اهل زندگی درونی اند ایمان می آورند. بنا بر این عقیده، کسانی که اهل زندگی برونی اند عقل گرا و کسانی که اهل زندگی درونی اند احساس گرا هستند. کسانی که اهل زندگی درونی اند احساس گرا هستند و احساس دست در دست ایمان و تعبد دارد .

در واقع بدون ارزش داوری دربارة این که ما باید عقل گرا باشیم یا احساس گرا، گفته شده انسان هایی که اهل حیات برونی اند عقل گراترند و کسانی که اهل حیات درونی اند احساس گراترند. احساس گرایی نوعی ملازمت دارد با روی آور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۰ ، ۱۰:۵۲
احمدرضا محمد گلی

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۱۱:۱۲
احمدرضا محمد گلی

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۱۱:۱۲
احمدرضا محمد گلی